به گزارش یزدفردا: معصومه دادگر، کارشناس کتاب کودک و نوجوان: کتاب «دختری به کُره پسری به جهنم» نوشته کبری التج است که نشر پینو آن را در ۲۰۳ صفحه برای اولینبار در سال ۱۴۰۳ ویژه گروه سنی نوجوان ۱۳ سال به بالا منتشر کرده است.
شخصیت اصلی داستان دختری به نام رافا است. او ۱۲ سال سن دارد و علاقهمند به کارگردانی و فیلمبرداری است. بخاطر موقعیت شغلی پدرش که پلیس است چندوقت یکبار باید شهرشان را عوض کنند و دوستان جدیدی پیدا کند. رافا به علت ناراحتیای که از صمیمیترین دوستش در شهر قبلی دارد، اعتمادبهنفسی برای پیدا کردن دوست در شهر و مدرسه جدید ندارد. او با ورود به مدرسه و آشنایی با ترانه، تظاهر میکند با او و همکلاسیهای دیگر علایق مشترک دارد. همین اظهار علاقمهمندی مشترک موجب اتفاقات جدید در داستان میشود.
در این رده سنی، نوجوانان به یک موضوع خاص علاقه دارند و افزایش انرژی فردی، مقایسه خود با همسالان و پیداکردن الگو برای شخصیتسازی از ویژگیهای شخصیتی آنهاست که در داستان به آن اشاره شده است. کسب مهارتهای علمی، فرهنگی و ادبی موجب بروز اعتمادبهنفس در نوجوانان میشود.
شخصیت اصلی داستان رافا، ترانه و آناهید است. همه اعضای خانواده رافا در تمام طول داستان حضور دارند. رافا و دوستانش در طول داستان با چالشهای نوجوانی روبهرو میشوند؛ یکی از آن چالشها گروه موسیقی کرهای است که همه دوستان رافا و همکلاسیها به آن علاقهمند هستند. در این ماجرا اتفاقات خوب و بدی بین آنها پیش میآید که با حضور و همفکری معلم مدرسه و خانواده، این مشکلات و چالشها را پشت سر میگذارند و بعد از پشت سر گذاشتن این اتفاقات، آنها به مرور از مرز نوجوانی عبور کرده و دیدشان به علاقهمندیهایشان تغییر میکند.
رویدادهای داستان بیشتر در محیط مدرسه، خانه و بین همسالان اتفاق میفتد. از ویژگی مهم دیگر این اثر میتوان به تأثیر دوستان بر گرایش فکری یکدیگر، نقش والدین و مدرسه در حمایتگری معنوی و رشد فردی نوجوان در سن بلوغ، ایجاد روحیه خودباوری و مسئولیتپذیری و دغدغههای بهروز نوجوانان اشاره کرد.
کبری التج، نویسنده داستان کوتاه و رمان نوجوان است. او متولد سال ۱۳۵۹ در کرج و دارای مدرک تحصیلی کارشناسی پرستاری است. او از سال ۱۳۹۳ بهصورت حرفهای وارد دنیای نویسندگی شد. از آثار التج میتوان به کتابهای «مرگ بر مدرسه» و «تنها به بهشت نمیروم» اشاره کرد.
در بخشی از متن این کتاب میخوانیم:
رنگ فسفری بعضی از کیفها و کفشها و دفترها لحظهای حواسم را پرت میکند؛ هر چند نمیتواند اثر رنگ خاکستری پرنده را از بین ببرد. بعضی از بچهها هم هستند که گریه نمیکنند، اما در سکوت غمباری به بقیه زل زدهاند. خدایا شاید یکی از دوستانشان مرده! قبل از اینکه فکر دیگری بکنم، صدای یکی از آنها بلند میشود که دستش را مشت کرده و با عصبانیت تکانش میدهد و میگوید: «من نمیدانم این فرشتهها چه هیزمتری به اینا فروختن که چشم ندارن ببیننشون»
گریه چند نفر بلندتر میشود. یک نفر سرش را از روی میز بلند میکند و با صورت قرمز و چشمهای ورم کردهاش میگوید: «واقعا فرشتهان. فقط اسمشون فرشته نیست. اونا واقعاً فرشتهان».
- نویسنده : یزدفردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 21,ژانویه,2025